و همینطور آریا و کاتلین

ساخت وبلاگ
حس می‌کنم همه‌چی روی هم جمع شده که من احساس ناکافی بودن کنم.  فکر می‌کنم قبلا چون انسان دراماتیک‌تری بودم، کلا روندش سریع‌تر بود و زودتر تموم می‌شد انگار. الان دارم زندگی‌م رو پیش می‌برم، همه‌چی نسبتا سرجاشه، فقط کل مدت غمگینم. یکی دو سال پیش یک پستی نوشتم و گفته بودم که فکر می‌کنم بعدا خیلی انسان آروم‌تری خواهم بود و خب واقعا الان شبیه تصور اون موقعم‌ام. هنوزم اون انرژی و برون‌گرایی سابقم رو دارم، ولی روش چیزهای دیگه هم اضافه شده و شرطی‌ترش کرده، که خب حالا چیزی هم نیست که من باهاش مشکلی داشته باشم، چون خب انسان تغییر می‌کنه. اشکالی نداره. ولی هی باید به خودم یادآوری کنم که با دنیا قطع رابطه نکنم. که یک راه این وسط باقی بذارم، هرچقدر کوچک. من واقعا دارم درک می‌کنم چرا بعضیا این‌قدر مکالمان عمیقی راجع به سیاست و جغرافی و هنر و همه چیز دارند. واقعا مفاهیم بیسیک این فیلدها رو بشناسی، بعدش خیلی خوش می‌گذره بیش‌تر یاد گرفتن، چون زمینه‌ی کاریت هم نیست و قضاوت نمی‌شی. ولی حتی جدا از این، یک جورهایی همه چیز رو ساده‌تر می‌کنه. لازم نیست طرف مقابل رو درک کنی، لازم نیست چیزی از خودت بذاری وسط. فکر می‌کنم نباید بهش تکیه کنی.  من واقعا فکر می‌کنم دوست خوبی‌ام. یعنی از این لحاظ می‌گم که مهربونم و حواسم معمولا به بقیه هست و واقعا آسیب زدن به بقیه در حالت عادی در دستور کارم نیست. فکر می‌کنم بزرگ‌ترین ایرادم همینه که انسان‌ها رو رها می‌کنم، که خب اگه صادق باشم، می‌فهمم ایده‌آل نیست، ولی خب هیچ‌وقت هم انسان‌ها رو سر هیچی منطقا رها نمی‌کنم و عذاب وجدانی هم ندارم هیچ‌وقت. خودم هم اذیت می‌شم توی این پروسه. فقط متاسفانه وسواسم نمی‌ذاره که بگم و بخندم و دلم ناصاف باشه. چند روز پیش و همینطور آریا و کاتلین...
ما را در سایت و همینطور آریا و کاتلین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0bluefairy1 بازدید : 65 تاريخ : شنبه 3 تير 1402 ساعت: 15:53